توکل
برادران یوسف وقتی خواستند یوسف را به چاه بیفکند ، یوسف لبخندی زد ، یهودا یکی از برادران پرسید : چرا خندیدی ؟ این جا که جای خنده نیست!
یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی می تواند با من اظهار دشمنی کند ، با این که برادران نیرومندی دارم ! اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که نباید به هیچ بنده ای غیر خدا تکیه کنم.
داستان های موضوعی - ص104